گفتگوی بنده خدا با خدا

ساخت وبلاگ

گویند روزی دزدی بسته‌ای دزدید که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش بازگرداند.رفقایش او را گفتند: چرا این همه مال را از دست دادی؟گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ می‌کند و من دزد مال او هستم، نه دزد دین! اگر آن را پس نمی‌دادم و عقیده صاحب آن مال خللی می‌یافت، آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است.

گفتگوی بنده خدا با خدا...
ما را در سایت گفتگوی بنده خدا با خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ablaze بازدید : 167 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 14:06

عتیقه‌فروشی در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد. دید کاسه‌ای نفیس و قدیمی دارد که در گوشه‌ای افتاده و گربه در آن آب می‌خورد. دید اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت مطلب می‌شود و قیمت گرانی بر آن می‌نهد. لذا گفت: عموجان چه گربه قشنگی داری آیا حاضری آن را به من بفروشی؟ رعیت گفت: چند می‌خری؟عتیقه‌فروش گفت: یک درهم.رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقه‌فروش داد و گفت: خیرش را ببینی.عتیقه‌فروش پیش از خروج از خانه با خونسردی گفت: عموجان، این گربه ممکن است در راه تشنه‌اش شود. بهتر است کاسه آب را هم به من بفروشی.رعیت گفت: قربان من به این وسیله تا به حال پنج گربه فروخته‌ام. کاسه فروشی نیست. گفتگوی بنده خدا با خدا...
ما را در سایت گفتگوی بنده خدا با خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ablaze بازدید : 84 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 14:06

شاه عباس از وزیر خود پرسید: امسال اوضاع اقتصادی کشور چگونه است؟وزیر گفت: الحمدالله به گونه‌ای است که تمام پینه‌دوزان توانستند به زیارت کعبه روند!شاه عباس گفت: نادان اگر اوضاع مالی مردم خوب بود کفاشان می‌بایست به مکه می‌رفتند نه پینه‌دوزان، چون‌که مردم نمی‌توانند کفش بخرند ناچار به تعمیرش می‌پردازند، بررسی کن و علت آن را پیدا نما تا کار را اصلاح کنیم.

گفتگوی بنده خدا با خدا...
ما را در سایت گفتگوی بنده خدا با خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ablaze بازدید : 79 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 14:06